الهـي

1- سال 63 زماني كه اينجانب وشهيد املاكي روحش شاد در ل 25 كربلا بوديم ، يك روز به طور اتفاق ايشان را درمحوطه سپاه لنگرود ديدم كه بعد از خوش وبش و احوال پرسي ... در واقع وقتي ايشان رادر هر زمان و مكان مي ديديم (بچه اي جبهه) واقعاً     خوشحال به ايشان ملحق ميشديم و روحيهميگرفتم ، با اتفاق ايشان وارد محيط كار پرسنل سپاه لنگرود شديم, ...ادامه مطلب

 بعداز عملیات کربلای 5 من از گردان کمیل به واحد بسیج منتقل شدم و مسئولیت مالی بسیجل د ا پیاده قدس را برعهده گرفتم فاصله مالی لشکر با واحد بسیج زیاد بود برای رفتو آمد جهت گرفتن بودجه از مالی لشکر مشکل داشتم . در واحد بسیج یک دستگاه موتورسیکلت بود . من موتور سواری بلد نبودم تصمیم گرفتم که هرطوری شده موتورسواری یادبگیرم . یکی از برادران سپاهی به نام مرحوم محمد علی نیا رودسری قول داد که هرطوریشده به من یاد بدهد . یک روز غروب وقتی که هوا خنک شد در حال تمرین موتور سواریبودیم که یکمرتبه یک دستگاه تویوتا قدیم جلوی ما سبز شد که من از جاده منحرف شدم وبا خاکریز اطراف جاده برخورد کردم خیلی ناراحت شدم و با فریاد گفتم ای آقا این چهکار است که شما کردید ایشان در جواب گفتند که کار شما زشت نیست ؟ من در جواب و باعصبانیت گفتم کار ما زشت است یا کار شما که هر روز این ماشین زبان بسته را برمیداریدمثل اسب چهارنعل این طرف و آنطرف می برید برو بابا مثل اینکه ما بدهکار هم شدیم .مرحوم علی نیا که ایشان را شناخت هر چه می خواست که یک جوری به من حالی کند کهایشام جانشین لشکر 16 حسین املاکی هستند اما من متوجه نشدم . غروب آن روز فرماندهیمن را خواستند وقتی که من وارد چادر فرماندهی شدم دیدم که حسین املاکی آنجا نشسته، وقتی من را دید از من سؤال کرد که اسم شما چیست ؟ من در جواب گفتم مسرور ، ایشانگفتند آن مسرور که در سپاه لنگرود هست چه نسبتی با شما دارد ؟ من در جواب گفتمبرادر من هست . این شهید بزرگوار گفتند از کار غروب من از شما معذرت میخواهم منظور من به خاطر موتورسواری نبود بلکه پوشش لباس شما بود که با شلوار نظامیو با زیرپوش . باز هم از من معذرت خواهی کردند . من هم از ایشان معذرت خواستم وگفتم که من شما را نمی شناختم .  اسماعیل مسرورجمعی برنامه و بودجه و مالی, ...ادامه مطلب

خوش به حال درختان کههنوز هم شکوفه هایشان را با نام شهداباز می کنند و برگ هایشانرا به بوی شهدا طراوت می دهند ! شهیدحسین املاکی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و در روستای کولاک محله بخشکومله به تحصیل دوران دبستان پرداختند . با توجه به این که در دوران ابتدایی درسمی خواندند و پدرش شغل کشاورزی و دامداری داشت و ایشان با آن سن وسال کم خود کمکشایانی به پدر خودش می کردند . ایشانفردی آرام و بی آزار در محل مشهور بود . ایشان در دامن مادری مهربان ، زحمتکش و فهیم و پدری مهربان و آرام و دلسوز پرورش یافتند . در شرف انقلاب و بعد از آنبا زحمت فراوان توانست دیپلم خودش را کسب کند اما با توجه به ریشه مذهبی که درخانواده ایشان وجود داشت و بعد از انقلاب ، در حالی که هنوز این کشتی در تلاطمامواج خروشان آن ایام بود ایشان تصمیم گرفتند که به نظام مقدس جمهوری اسلامی بارشادت و مردانگی که داشتند کمک کنند و خود را وارد سپاه شهرستان لنگرود نمود و درآن زمان منطقه لنگرود و حومه های آن منافقین و گروه های کمونیستی در شهر و روستاهاسیتره انداخته بودند و هر روز در گوشه و کنار این شهرستان دست به تحرکات ضدانقلابی میزدند ولی این شهید بزرگوار به اتفاق شهیدان رضوان خواه ، اصغری خواه ، محمد تقیاحمدی و دیگر افراد سپاه با مقابله ی شبانه روزی توانستند دست این گروهک ها را درمنطقه ی لنگرود کوتاه کنند و بعد از آن به عنوان اولین گروه های سپاه لنگرود بهجبهه های حق علیه باطل وارد شدند .باتوجه به همجواری روستای ما به روستای ایشان ، ایشان خیلی کم به مرخصی و حتی مشاهدهگردیده شد که بعد از اینکه صاحب طفلی شدند بعد از چند ماه به مرخصی آمدند و به قولپدر بزرگوار ایشان که حسین بعد از اینکه از مرخصی برگشته بودند همیشه در حالمطالعه ی کتاب ها بودند و ما نمی دانستیم که آن کتاب ها درباره چیست و بعدهافهمیدیم که همه آن کتاب ها درباره ی جنگ و عملیات بوده و با توجه به اینکه بنده درتیپ بیتالمقدس بوده و بارها به عنوان هم محلگی پیش ایشان می رفتم ، در یکی از آن روزهابحثی در رابطه با شعار ارتش که « بکش تا کشته نشوی » پیش آمد که ایشان اینشعار    را رد کردند و اعلام می فرمودند که« بکش تا کشته هم بشوی » که واقعاً این شعار خودش را به ظهور رسانید که در هشت سالجنگ تعداد زیادی از دشمنان را به هلاکت رساندند و در آخر جنگ خودش هم جام شهادت رانوش, ...ادامه مطلب

22 بهمن 57، دستگیری یک ساواکی در حمله به ساواک      جهت  مشاهده  بقیه  تصاویر روی  آیکون  گالری  تصاویر  کلیک  نمایید ., ...ادامه مطلب